درباره وبلاگ


سلام اینجا واسه وقتاییه که نمیتونم به کسی بگم حتی خودش ..... شاید یه روزی یه جایی یه کسی پیدا شه و اینجارو نشونش بده .....
آخرین مطالب
پيوندها
نويسندگان


ورود اعضا:

نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)

آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 9
بازدید دیروز : 20
بازدید هفته : 33
بازدید ماه : 33
بازدید کل : 21090
تعداد مطالب : 28
تعداد نظرات : 1
تعداد آنلاین : 1

Alternative content


من و ...
وقتی به هیچکس نمیتونم بگم ....




2باره اومدم ............ ینی خبر بد ............. ینی باز .............

دیگه واسش تموم شدم ......... تیر آخر ......... خلااااااااااااااااااص ...

دیگه نه صدامو میشنوه نه حرفام واسش مفهوم داره نه هیچ چیز دیگه .........

چقد تنهام با احساسم ............. چقد شل بود ........... چقد احمقم ..............

حالا میخوام از اول اولشو بگم ............... واسه کی نمیدونم ولی میگم چون اون دیگه نمیخواد بشنوه ........... میگم چون دردم اومده باز 2باره درد ............ داره سر میشه آره ......... انقد زد که دیگه سر شدم ..............

اولش اینجوری بود :

نفهمیدم کی و چه جوری شد ولی یه هو پیداش شد .......... مغرور بود و اعتراف کرد که هست ............ هنوزم هست ......... خیلی بیشتر از اولاش ......... یه غرور توام با خودخواهی توام با خودبینی ..........

گفت مراقب غرورم باش ......... بودم خیلی بودم ........... انقد بودم که یادم رفت خودم چی بودم چقد مغرور بودم چی کارا سر غرورم می کردم ............

اولش خیلی منطقی بودم ........... شرایطمون به هم نمیخورد میگفتم که ادامه ندیم بهتره .......... اون موقع من درگیری احساسی نداشتم ......... میتونستم نادیدش بگیرم به راحتی ............ ولی اون نذاشت ........... گفت با خیلی از مسائلی که الان به عنوان مشکل و بی منطقی تلقیش میکنه مشکلی ندارم ........... گف فکرامو کردم ....... گف هستم .............

به پشتش به حرفاش به حسش گرم شدم ............. با تمام وجود بهش اعتماد کردم ........... واسم پررنگ شد ........... مهم شد .......... خیلی با ایده آلای ذهنیم فرق داشت ......... خیلی ویژگیهایی داشت که تو کتم نمیرفت ولی رفت ........... نمیدونم چه جوری ولی رفت

بد که پیش رفت گرمترم شد ......... بهم دروغ گفته بود ......... به خدا اگه راستشو میدونستم امکان نداشت بذارم به اینجا بکشه ......... دروغ گفت و تا همین الانم حتی حاضر نیست تقصیرشو گردن بگیره ......... ماجرایی که خودش شروع کرد و با دروغ خودشم تموم کرد ولی راست .... کاش اینم دروغ بود ........ کاش ..........

حالا که انقد گذشته حالا که مطمئن شده من تا کجا گیرم میگه بزرگ شدم ........... میگه از اولش اشتباه بود .......... بچه بودم ........... هه .......... چرا من باید تاوان اشتباهتو بدم آخه ؟!!!!! چراااااااااااااااااااااااا ............... چرا تو انقد بی معرفت از آب در اومدی آخه چرااااااااااااااااااااااااا .............. چرا من انقد احمقم ........... چرا با این همه بدبختی باز میخوام انسان باشم؟!!!!.................... چرا زور کسی بهش نمیرسه ............. چرا اینجوری شد ............ مگه چی کار کردم ............. چی خواستم ................. خدا کوشی؟!!!!!!!!!!.............. آخه چرا .......... چرا انقد گریه ............. انقد بغض ............. چرا همش چشم پر ................ همه جا اشک .......... بی خجالت ........ بی رعایت ........... تو راه ............. تو اتوبوس ............ تو تاکسی ............ سر کلاس ............. اینور ........ اونور .............. تا کی خدا جونم؟!!! تا کی؟!!! ............ پس کی به خودش میاریش؟پس کی حرفاشو یادش میندازی؟............. " ( ......... ) " ...............
خسته شدم خدا یا تمومش کن یا تمومم کن .....

 



یک شنبه 19 خرداد 1392برچسب:, :: 11:23 ::  نويسنده : یه کوچولو