درباره وبلاگ


سلام اینجا واسه وقتاییه که نمیتونم به کسی بگم حتی خودش ..... شاید یه روزی یه جایی یه کسی پیدا شه و اینجارو نشونش بده .....
آخرین مطالب
پيوندها
نويسندگان


ورود اعضا:

نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)

آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 16
بازدید دیروز : 1
بازدید هفته : 20
بازدید ماه : 20
بازدید کل : 21077
تعداد مطالب : 28
تعداد نظرات : 1
تعداد آنلاین : 1

Alternative content


من و ...
وقتی به هیچکس نمیتونم بگم ....




زندگیمون شده قایم موشک ..... مسخره بازی .......... بچه بازی ....... خیلی ازم بعیده این کارا واقعا از خودم انتظار ندارم ......


به قول دوستم خیلی بد عشقم !!!!


دیگه اینکه روزام خیلی تکراری شده .... به سختی میگذره ........ همش منتظرم ........ منتظر چی خودمم نمیدونم ....... شاید معجزه !!!



شنبه 29 تير 1392برچسب:, :: 23:43 ::  نويسنده : یه کوچولو

اعصابم خورده ................ حوصله ندارم ................. چه وضعشه آخه هی همه چی میریزه به هم ...................... یه روز خوبه 10 روز بد ............

 

دلم هیچی نمیخواد ..................... زیاد که باشی همینه ..................... پررنگ که بشی دل زده میشه ازت ................ نمی دونم باید چه جوری باشم ....................

 

فقط اینو می دونم که ................ آدم من نیس .................... آره آدم من نیس

 



پنج شنبه 27 تير 1392برچسب:, :: 15:12 ::  نويسنده : یه کوچولو

هه!!!

هه!!

هه!

علنا دیدم ...... یکی دیگه دلش واسش تنگ شده ...... فکر کنم منو میخواد واسه وقتی که با اون به همه ، اونو میخواد واسه وقتایی که با من به همه .....

نمیدونه که میدونم ....... وانمود می کنم که از چیزی خبر ندارم ....... دارم به اندازه کافی واسش مدرک جمع میکنم ...... یه روزی رو می کنم واسش که دیگه واسه همه چی دیره

 

 

کاش هرگز در محبت شک نبود 

تک سوار مهربانی تک نبود

کاش بر لوحی که بر جان دل است 

واژه تلخ خیانت حک نبود

 



چهار شنبه 26 تير 1392برچسب:, :: 21:19 ::  نويسنده : یه کوچولو

آره خوشحالم ............. ته قلبم خوشحاله ولی با اتفاقای اخیر نمیتونم باهاش صاف باشم ..............

 

آره خوشحالم ولی ازش بدم میاد ............ الان خیلی چیزا ازش میدونم که نمیذاره اون حس قشنگم 2باره جون بگیره ............ خیلی دلگیرم ازش

 

ولی با همه اینا حاضر نیستم از دستش بدم ............. نمیتونم نبودشو تحمل کنم ............. نمیتونم نباشه .........

 

دلم تنگ میشه واسش ................ آره واسه اونی که انقد لهم کرد انقد شکوندم دلم تنگ میشه ...............

 

هه! خل تر از من بازم خودمم .... جنون گرفتم یه جورایی ..................

 

خدا یه کاری کن خوب شه ................. یه کاری کن همونی شه که فکر میکردم هست ............... خدااااااااااااااااااااااا کمکم کن .........

 



سه شنبه 25 تير 1392برچسب:, :: 22:22 ::  نويسنده : یه کوچولو

ای بابا باز شرو شد ............ اصلا نمیشه خوب بود انگار ........... به خدا نمیفهمم از کجا شروع میشه چرا شروع میشه چرا انقد بحث میکنیم ما .........

یکی نیس بگه آخه توی بی اخلاق چرا رفتی گیر دادی به یه بی اخلاق تر از خودت که دم به دیقه بحث کنید

خسته شدم دیگه ............ از نبودش یه جور ........... از بودش یه جور دیگه .............. حالو حوصله ندارم زیاد بگمو بنویسم .......

 

 

 

*****************************************

 

کاش در کودکی می ماندیم

تا به جای دل هایمان

سر زانوهایمان زخم می شد ...

 



جمعه 21 تير 1392برچسب:, :: 14:23 ::  نويسنده : یه کوچولو

بابا من که دیگه خل و چل شدم!!

 

این اصلا معلوم نیس با خودش چند چنده!!!معلوم نیس با چند نفر همزمان هست!!!

 

فقط نمیدونم چرا منی که همه اینا رو میدونم چرا بازم خلم !!!

 

واقعا چرا خدای من؟!!!!!!!

 



چهار شنبه 19 تير 1392برچسب:, :: 22:1 ::  نويسنده : یه کوچولو

Smile

آآآآآآآآآره شاید باورتون نشه ولی یه جورایی برگشت ........ گفت بد شدم 2باره دارم برمیگردم سمتت !!!!!!

باورم نمیشه ینی 2باره همه چی از اول ...... نمیدونم میشه که درست بشه یا نه نمیدونم باز دارم خریت می کنم یا نه نمیدونم این چیزایی که تو غیبتش راجع بهش فهمیدم درسته یا چیزایی که خودش میگه ولی هرچی که هست برگشته ... نمیدونم میمونه یا نه ....... بازم هیچی نمیدونم ولی حسم خوبه خدا کنه درست باشه ......



دو شنبه 17 تير 1392برچسب:, :: 15:58 ::  نويسنده : یه کوچولو

ینی میخوام بدونم دیوونه تر از منم آدم هس تو این دنیا؟!!!نه واقعا هس؟!!

الان که دیگه خوب میدونم چیکاره بوده بازم ...

میدونی دلم که تنگ میشه چیکار میکنم؟!!!

هه!!

میشینم .......... زانوهامو بغل میکنم ........... چونمو میذارم روشو .............. میبارم ............. به قشنگاش فکر میکنمو میبارم ............. از بداش زود میگذرم .................. آخه دردم میاد .............

بعد همینجوری که دارم میبارم واسه اینکه دردش کمتر باشه میرم تو توهم !!!!!!!!

توهم اینکه میای از پشت .............. میترسم !!! بعد آروم نزدیک گوشم میگی مگه من مردم که داری گریه میکنی؟!!!

هه!!

بعد من میخندم .............

بعد تو میگی کی زدتت بزنم لهش کنم؟!!!

بعد من بگم تو .........

بعد تو بگی من ؟!!!!

و من بگم آره تو

و ....

بعد یه هو یکی بگه کات !!! توهم تمام !!!

پلان آخر .................

پایان آزاد ................



 




یک شنبه 16 تير 1392برچسب:, :: 16:54 ::  نويسنده : یه کوچولو

حس الانمو  دوس دارم ............... انقد از بدیات فهمیدمو انقد مطمئن شدم که تونستم باور کنم اونی نبودی که میگفتیو تصور می کردم ............ تونستم اشتبامو بپذیرم .............. تونستم بی اهمیتت کنم ............ آره تونستم ......... میگم که بدونی الان دیگه بود و نبودت هیچ فرقی واسم نداره ................ برو به درک .............




چهار شنبه 12 تير 1392برچسب:, :: 21:44 ::  نويسنده : یه کوچولو

وااااااااااااااااااااااااااااااای ................ کاش این بازی مسخررو شروع نمیکردم .................. تازه فهمیدم الان داره با یکیای دیگه میپره ............. دارم از غصه دق میکنم ............... چقد سخته ....................... کاش خر نمیشدم از اولش ................... ای خدا کی واسم بی اهمیت میشه



شنبه 8 تير 1392برچسب:, :: 19:59 ::  نويسنده : یه کوچولو

هه .... همینو میخواست انگار .... آره دشمن شاد شدیم ..

خیلی وقته تموم شده ... دیگه راس راسکی رفته انگار ... خیلی احساس حقارت میکنم به خاطر رفتار گذشتم ...... الان که تموم شده دلم میسوزه که چرا واسه اون گذاشتم این همه از خودمو ... حسرت میخورم که چرا واسه کسی که ارزششو نداشت خرج کردم تماممو .......

نمیبخشمت .... نه خودتو نه دروغاتو ... نه خیلی چیزای دیگرو که فقط خودت میدونیو خودم .....



چهار شنبه 5 تير 1392برچسب:, :: 9:9 ::  نويسنده : یه کوچولو